یوحنا عشق بابایی و مامانی

عشقم عمرم نفسم

سلام جیگر مامان عزیزم الان که دارم می نویسم شما خوابیدی فدات بشم. عزیزم شما روز 4 دی ماه یکم چهار دست و پا رفتی سینه خیز عزیز رفتی ساعت 11:30 ظهر من تو آپزخونه بودم شما هم تو حال داتی می چرخیدی یهو دیدم اومدی اینور. دیشب ساعت 12 شب وقتی خواستم پوشکت کنم شما دو تا پاتو تو دهنت گرفتی جیگر 10 دی ماه. ماشالله به پسر گلم جونم. انالله که مامان همیشه صحیح و سالم باشی جیگرم.
11 دی 1392

شش ماهگیت مبارک

سلام عشقم عمرم نفسم اولین روز زمستانیت مبارک نفسم اولین یلدات مبارک دیروز 30 آذر بردیمت مرکز بهداشتواکسنتو زدیم شما فقط یکم جیغ زدی ولی بعش مثل یه مرد آروم شدی و تو ماشین خوابیدی منم شیرت دادم و بعدش رفتیم رستوران سنتی قوام اونجا هم کلی سر و صدا کردی  البته جیغ بازی میزدیل نه جیغ گریه و بعدش اومدیم خونه خداروشکر زیاد اذیت نشدی الانم خوابیدی منم دارم وبلاگ رو آپ می کنم. کارهایی که انجام میدی موقع شیر خوردن پاهاتو با دستت میگیری در روز من بهت سه بار غذای کمکی میدم فرنی نشاسته سرلاک. زیاد دوست نداری ولی من بهت میدم تازگیا لعاب برنج بهت میدم که شکمت سفت بشه آخه روزی سه  چهار بار کار می کنه و من نمی خوام زیاد ویتامین از بدنت خار...
1 دی 1392

پنج ماهگیت مبارک

سلام پسر گلم. پنج ماهه شدی عمرم الهی که هزار ساله بشی عزیز دلم. عزیزم روز بروز عزیز ترو دوست داشتنی تر میشی. بزار بگم تو این ماهت چیکار کردیم بابایی برات لباس سبز خرید با هد بند و شال که ببرمت همایش شیرخواران رفتیم اونجا خیلی سروصدا زیاد بود عزیزم ترسیدی منم به بابایی زنگ زدم اومد دنبالمون. روز هشت محرم رفتیم فاطمیه زیارتیها و ترو نون پوشی کردیم. کارهایی که انجام میدی  روز 9 آبان غلت زدی و روز 14 آبان پاهاتو با دستات گرفتی. فدات بشه مادر که همه عمرو جون و نفس منی.
1 دی 1392
1